شهید عبدالغفور ریگی



شهید عبدالغفور ریگی
عبدالغفور ریگی پسر کوچک خانواده رهبر جنبش بود که برای همه خانواده و خصوصا برای پدر و مادر خیلی عزیز بود و پدر و مادر او را خیلی دوست داشتند و هرگز فکر نمی کردند روزی این فرزندشان به چنان مقام والائی دست یابد و غیرت و شجاعت را به اوج رساند و با اهدای جان خود بزرگترین افتخار را نصیب این خانواده نماید که اولین عملیات استشهادی را در تاریخ سرزمینش به اجرا دربیاورد.
اما عبدالغفور نوجوان به زودی غیرت و شجاعت را نه تنها به نمایش گذاشت بلکه به نسلهای پس از خود درس آزاد زیستن و با شرف مردن را آموخت.
عبدالغفور در حالیکه با مادر مجاهده و بزرگوارش که تاریخ اندک زنانی شیرزنی مثل وی دیده اند خداحافظی می کرد و مادر به او توصیه می کرد که باید به وسط دشمن بروی و تلاش کنی که بزرگترین ضربه را به دشمن وارد نمائی و عبدالغفور با لبخند گفت می دانم مادر و به امید الله بزرگترین ضربه را به دشمن وارد می نمایم.
باز عبدالغفور به آغوش پدر رفت و گفت بابا برای پیروزیم دعا کن و دعا کن که پوزه دشمنان را به خاک بمالم و وجودشان را تکه پاره نمایم و پدر آمین گفت و گفت عبدالغفور جان می دانی که تو را خیلی دوست دارم اما در راه عزت اسلام و مسلمانان تو را می فرستم و خوب فکر کن که دشمنان چگونه مدرسه دینی را با خاک یکسان کردند و قران کریم را داخل فاضلاب انداختند و علما را به شهادت رساندند و جنایت کردند باید همه را تکه پاره کنی و بی باکانه بر آنان بتازی و در آخر گفت خدایا او را بر جمع کثیری از دشمنان مسلط گردان و همه را تار و مار کن.
عبدالغفور ریگی که سه ماه قبل نامش را برای عملیات استشهادی نوشته بود و بعد از سه ماه نامش در آمده بود از خوشحالی در پوستش نمی گنجید چون او سه ماه تمام روزه گرفته بود و شبها دعا کرده بود که نامش برای عملیات استشهادی در آید و بالاخره بعد از سه ماه انتظار نامش در آمده و راهی محل عملیات شد و پس از ترصد و کمین قرارگاه مرکزی سراوان که توسط یک تیم انجام گرفت و صبح روز دوشنبه همرزمان قبل از عملیات به محل رفته و از انجام صبحگاهی مطمئن می شوند او را خبر می دهند و شهید عبدالغفور ریگی با خوشحالی و با دعا برای پیروزی به سوی قرارگاه حرکت کرد او قبل از حرکت به دوستانش گفت با جعبه شیرینی نزد پدر و مادر بروند و به آنان تبریک بگویند وپس از آن براه افتاد و در جمع صبحگاهی نیروهای نظامی ماشین مملو از مواد منفجره را منفجر نمود و صدها مامور رژیم را به هلاکت رساند و جام شهادت نوشید و راهی دیار ابدی شد (و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء و گمان مبرید کسانی را که در راه الله کشته شده اند که مرده اند بلکه آنان زنده هستند).
شهیدان نه تنها زنده اند که به ملتها زندگی و حیات می دهند.
دلاور بلوچ

0 نظرات: